جدول جو
جدول جو

معنی صاحب جمع - جستجوی لغت در جدول جو

صاحب جمع
در دورۀ مغول، مامور جمع آوری مالیات که مالیات رعایا را به اقساط وصول می کرد، در دورۀ صفویه تا قاجار، کسی که مسئول ضبط و نگهداری نوعی اموال دیوانی بود مثلاً صاحب جمع آبدارخانه، صاحب جمع جباخانه، صاحب جمع خزانه
تصویری از صاحب جمع
تصویر صاحب جمع
فرهنگ فارسی عمید
صاحب جمع
(حِ جَ)
مأمور جمعآوری مالیات در دورۀ مغول. ج، صاحب جمعان: تا رعایا آن را بدو قسط باده و نیم و حق خزانه با صاحب جمعی که در هر ولایت منصوب گشته میرسانند. (تاریخ غازان خانی ص 264) ، در روزگار صفویه صاحب جمع کسی را می گفتند که مسؤول ضبط و تحویل نوعی از اموال دیوانی بود چون: صاحب جمع خزانه، صاحب جمع جباخانه، صاحب جمع قیچاچی خانه (خیاط خانه سلطنتی) ، صاحب جمع میوه خانه، صاحب جمع غانات، صاحب جمع آبدارخانه، صاحب جمع شترخان، صاحب جمع قهوه خانه، صاحب جمع رکابخانه، صاحب جمع مشعلخانه و نقاره خانه، صاحب جمع انبار، صاحب جمع اصطبل، صاحب جمع شربت خانه. (تذکرهالملوک چ مینورسکی صص 45- 52).
لغت نامه دهخدا
صاحب جمع
مامور جمع آوری مالیات
تصویری از صاحب جمع
تصویر صاحب جمع
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب جمع
((~. جَ))
در دوره مغول مأمور تشخیص مالیات و جمع آوری آن، در دوره صفویه کسی که مسئول ضبط و تحویل نوعی ازاموال دیوانی بود
تصویری از صاحب جمع
تصویر صاحب جمع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحب جاه
تصویر صاحب جاه
دارای مقام و منصب، صاحب قدر و منزلت، ارجمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب شرع
تصویر صاحب شرع
صاحب شریعت، شارع، قانون گذار، پیغمبر، پیغمبر اسلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب جمال
تصویر صاحب جمال
خوشگل، زیبا، خوب روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب همت
تصویر صاحب همت
دارای عزم و اراده، دارای همت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب کمر
تصویر صاحب کمر
پادشاه، برای مثال پرستش نمودش به آیین شاه / که صاحب کمر بود و صاحب کلاه (نظامی۵ - ۹۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
(حِ کَ مَ)
دارای کمربند، پادشاه:
پرستش نمودش به آیین شاه
که صاحب کمر بود و صاحب کلاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حِ هَِ مْ مَ)
صاحب عزم. دارای اراده: و صاحب همت روشن رأی را گفت معانی کم نیاید. (کلیله و دمنه). و رجوع به همت شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
خداوند مقام و منصب. ارجمند:
با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا ببینی که در آن حلقه چه صاحب جاهم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حِ جَ)
خوش صورت. خوشگل. زیبا. وجیه. خوبروی. حسین. حسینه: یکی را زنی صاحب جمال درگذشت. (گلستان). حسن میمندی را گفتند: سلطان محمود چندین بندۀ صاحب جمال دارد که هر یک بدیع جهانی اند. (گلستان). و خواهر صاحب جمال خود را به صومعۀ او بردند. (سعدی).
کند جلوه طاوس صاحب جمال.
(بوستان).
اتفاقاً نظر دیلم بر زنی از زنان آن دیه آمد وآن زن صاحب جمال بود. (تاریخ قم ص 33). ذمیر، مرد صاحب جمال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ جَ / جِ)
صاحب الجیش. سپهسالار لشکر: القبض علی اریارق الحاجب صاحب جیش الهند و کیف جری ذلک... (تاریخ بیهقی ص 218).
گشته داود نبی زراد لشکرگاه او
باز صاحب جیش آن لشکر سلیمان آمده.
خاقانی.
امیر ناصرالدین در عهد سلطنت منصور بن نوح سامانی با ابواسحاق البتکین که صاحب جیش خراسان بود به خدمت تخت او رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 24). و ابوالحسن سیمجوری صاحب جیش و لشکرکش خراسان به نیشابور بود... (ترجمه تاریخ یمینی ص 45). فخرالدوله بر میسرۀ لشکر خراسان مقابل علی کامه بایستاد که صاحب جیش مؤیدالدوله بود... (ترجمه تاریخ یمینی ص 69). مأمون بن محمد بر دست غلامان خویش در ضیافت صاحب جیش کشته شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 179). سباشی تکین را که خویش و صاحب جیش او بود با لشکر وافر به خراسان فرستاد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). و بعد از آن صاحب جیش متوجه ایشان شده امرا و اعیان مأمون از این حرکت پشیمان گردیده از انتقام سلطان بغایت متوهم گشتند. (حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 138). در سنۀ خمس و ثلاثین و اربعمائه (435 هجری قمری) مودود سپاهی آزموده با صاحب جیش به خراسان فرستاد... (حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 143)
لغت نامه دهخدا
(حِ سَ)
سماع دارنده. سماع کننده:
حمل بی صبری مکن بر گریۀ صاحب سماع
اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد.
سعدی.
رجوع به سماع شود
لغت نامه دهخدا
(حِ عَ مَ)
دارندۀ کار. کننده کار:
ز شغلی کز او شرمساری رسد
به صاحب عمل رنج و خواری رسد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از صاحب جاه
تصویر صاحب جاه
گاهدار پایه دار خداوند مقام صاحب منصب، ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب جمال
تصویر صاحب جمال
زیبدار خوشگل خوش قیافه زیبا خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب جیش
تصویر صاحب جیش
سپهدار سپهسالار لشکر فرمانده قشون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب شرع
تصویر صاحب شرع
قانونگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب جمعی
تصویر صاحب جمعی
عمل و شغل صاحب جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب جیش
تصویر صاحب جیش
((~. جِ یا جَ))
فرمانده قشون
فرهنگ فارسی معین